احمد غلامی . سردبير در ستون سرمقاله شرق با تيتر«غايبان كلاس تاريخ»نوشت:
حسین شریعتمداری معتقد است که «طی چهار سال گذشته دولت بهوضوح نشان داده که توان و تخصص لازم را برای ورود به پرونده هستهای نداشته است و بیشترین ظرفیت و امکانات نظام را به پای برجام ریخته و هزینه کرده است که هیچ دستاوردی در پی نداشته است. دولت ادعا میکرد برجام باغ میوهای است که سیب و گلابیهای آن بعدا میرسد اما حالا معلوم شده است که این سیبها و گلابیها گندیده و بیماریزا و خسارتآفرین است. بنابراین باید پرونده از دست دولت خارج و به هیئتی مرکب از کارشناسان برجسته و متخصصان ورزیده سپرده شود که البته افرادی از دولت هم میتوانند عضو این هیئت باشند». این سخنان حمله به مردم و خاصه استراتژی دولت روحانی است. دولتی که براساس دیپلماسی و رأی مردم روی کار آمده است، آنهم نه یک دوره بلکه دو دوره با آرایی قاطعانه و میلیونی که باب هرگونه چونوچرا را میبندد و نشان میدهد مردم بیش از هرکس و هرچیز فعلا به روحانی و دولت او باور و اعتماد دارند. این باور و اعتماد، استراتژی را رقم میزند که دولت روحانی ناگزیر است از آن تمکین کند؛ استراتژی پرهیز از ماجراجویی و دیپلماسی. مردم با این رویکرد خواهان مذاکره با جهاناند و برای تحقق رؤیاهایشان حتی اولویتهای اقتصادی و معیشتیشان را با تأخیر دنبال میکنند. بعید است مخالفان و منتقدان روحانی از خواست و اراده مردم بیخبر باشند. پس اینگونه موضعگیری نشان از چه دارد؟ این سخنان کوتاه با ضرباهنگی طلبکارانه در پی جاانداختنِ «استراتژی تهاجمی» است. بهقول سون تزو «بهطورکلی در جنگ، بهترین سیاست این است که دولت صحیح و سالم و دستنخورده تصرف شود.
بدترین کار ازمیانبردن دولت و انهدام آن است. پس آنچه در جنگ اهمیت فراوان دارد، حمله به استراتژی دشمن است». اصولگرایان حالا با رویکارآمدنِ دولت ترامپ فرصت را مغتنم شمرده و در پی آن هستند که استراتژی دولت روحانی را که همان دیپلماسی است، مورد حمله قرار دهند و باور مردم را به آن مخدوش کنند. نوعی همزمانی ناخواسته بین مخالفان دولت روحانی و دولت ترامپ به وجود آمده است. ترامپ سعی میکند با حمله به ایران و برجام از زیر فشار منتقدان خود که رأی او را تبانی با دولت روسیه میدانند، خلاص شود و افکار عمومی را از این ماجرا که برای مردم آمریکا بسیار حیثیتی و حیاتی است، منحرف کند. از سوی دیگر، مخالفان دولت روحانی نیز با حمله به برجام و شکستِ آن، به دنبال التیام جراحتهای عمیق خود در ناکامیهای سیاسی هستند. البته سادهاندیشانه است که ندانیم این حملات بیش از هرچیز انگیزهای اقتصادی در جهت تأمین منافع فرقهای و جناحی دارد. آنچه همه اصولگرایان را از طیفها و چهرههای متفاوت با هم یکسان میکند، شیوه تهاجم آنان است؛ تهاجم به استراتژی دولتها. اگر زیربنای دولت هاشمی اقتصادی بود، اصولگرایان تمام توشوتوان خود را بهکار گرفتند تا دولت هاشمی را در زمینههای اقتصادی ناکارآمد و مهمتر از همه، بدنام کنند. ازآنجاکه این روشِ اصولگرایان در برابر دولتهای خودی تازگی داشت، دولت سازندگی متحمل آسیبهای فراوانی در این زمینه شد و بسیار طول کشید تا هاشمی به جایگاه واقعی خود بازگردد. بعد از آن، دولت اصلاحات بود که استراتژی آن بر مدار فرهنگ و گشایشهای فرهنگی، توسعه سیاسی و مدارا میچرخید. بیتردید تاکنون هیچ دولتی به اندازه دولت اصلاحات مورد حمله و هجمه اصولگرایان قرار نگرفته است.
استراتژی روشن اصلاحطلبان آنان را در تیررس منتقدان و مخالفان خود قرار میداد. رویکارآمدن دولت احمدینژاد، خاصه چهار سال اول پیروزی اصولگرایان، از بذر نفرتی بود که در جامعه پراکنده بودند. بیدلیل نیست که دولت نهم و دهم خسارتهای فراوانی بهبار آورد و آن که با داعیه مهرورزی بر مسند قدرت نشسته بود، اینک حتی با ولینعمتان خود نیز نامهربان شد. اما تاریخ، تنها درسی است که اصولگرایان به آن اعتقادی ندارند. حالا نوبت حمله به استراتژی دولت روحانی است. همه رسانههای اصولگرا و برخی چهرههای مستقل و منفرد هم در حمله به استراتژی دیپلماسی یکصدا هستند. نزد آنان درستی یا نادرستی استراتژیها مهم نیست، شکست رقیب در دستور کار است و برای شکست رقیب، ظریفترین کار حمله به نقشههای رقیب است و مهمتر از آن، قطعِ علاقه و اتحاد بین مردم و دولتهاست. در سخنان مدیرمسئول «کیهان»، چند پرسش جدی وجود دارد. متخصصان ورزیدهای که ایشان نام بردهاند، چرا در دولت احمدینژاد بهکار گرفته نشدند و دیگر آنکه چهکسی میتواند حقی را که مردم به دولت روحانی دادهاند - پیگیری دیپلماتیک مسائل هستهای- بازپس گیرد! آیا اصولگرایان واجد چنین نمایندگی هستند، آنهم نه اصولگرایان معتدل بلکه آنان که هرگز به خواست و اراده مردم اعتنا نکردهاند. حتی امروز که برخی اصولگرایان در پی نواصولگرایی هستند، باز مردم در سخنان آنان حاضرِ همیشه غایباند. منظور از مردم، همان مردمی نیست که اصولگرایان بهکرات از آن استفاده و سوءاستفاده میکنند، بلکه مردم بهمعنای واقعی آن مدنظر است؛ مردم به معنی ارادهشان در تمام عرصههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی.
حتی در نواصولگرایی محمدباقر قالیباف نیز تکرار همان ایدههای تکراری دیده میشود: «در برابر این نگرانیهای دلسوزانه دو پرسش بیش از هرچیز ذهن من را به خود مشغول کرده است. پرسش اول اینکه ناکارآمدی دولت زمینه را برای تغییر در وضع موجود در افکار عمومی کاملا مهیا کرده بود. چه عواملی باعث شد که ما این فرصت بزرگ را هم مانند گذشته از دست بدهیم و در عمل اجازه بدهیم با تثبیت مدیریت خسته، بسته و زاویهدار با گفتمان انقلاب اسلامی و منافع ملی، زندگی جاری مردم و آرمانهای انقلاب اسلامی چهار سال دیگر در بیم و نگرانی سپری شود». اینجا باز هم سخن از مردم نیست، سخن از چرایی شکست است. سخن از این است که اگر رئیسی نمیآمد ما پیروز میشدیم و در نهایت استراتژی همان استراتژی تهاجم و تخریب است. اگر دولت روحانی مخالف منافع ملی و آرمانهای انقلاب است، پس چرا ٢٤میلیون رأی آورده است. آیا این دستکمگرفتنِ رأی مردم نیست که رأیندادن آنها به اصولگرایان بهدلیل اشتباه حزبی اصولگرایان صورت گرفته است و نه انتخاب آنان. اصولگرایان و نواصولگرایان لازم نیست به خود زحمت زیادی بدهند تا مردم باورشان کنند. آنان فقط باید به یک پرسش ساده و تاریخی پاسخ بدهند، ٥٧٨ میلیارد دلار پول نفت دوران احمدینژاد، دولت متبوع و محبوب آنان، به کجا رفته است؟
- انتظاراتمان از كابينه دوازدهم را واقعي كنيم
صادق زيباكلام استاد دانشگاه در ستون سرمقاله اعتماد نوشت:
واقعيت اين است كه رييسجمهور در جريان چينش كابينه در معرض نظر نيروهاي مختلفي قرار دارد؛ اول اصلاحطلبان كه از حاميان اوليه و جدي او محسوب ميشوند، دوم دوستان و ياران خود آقاي روحاني، سوم اصولگرايان معتدل و ميانهرو كه در مجلس هستند، چهارم اصولگرايان تندرو كه اگر انتخابهاي آقاي روحاني در كابينه خيلي اصلاحطلب باشد آنها با چماق فتنه سروقت وزراي انتخابي ميروند و هياهوي فتنه راه مياندازند. درست است كه اين طيف در مجلس پايگاهي ندارند اما ميتوانند با سر و صداي زياد تبليغاتي را عليه روحاني انجام دهند.
نكته مهم بعدي اين است كه آقاي روحاني جدا از ملاحظات و دغدغههاي سياسي به هر حال ملاحظات و دغدغههاي كاري هم دارد. ايشان ميخواهد وزير صنايع و اقتصاد و ساير وزرايي كه بيشتر متولي امور اجرايي هستند، وزرايي باشند كه بتوانند ركود را سامان بدهند و موتور اقتصاد را به حركت دربياورند. يعني جدا از دغدغهها و ملاحظات سياسي دغدغههاي اجرايي و عملي هم دارد و بالاخره دغدغهها و ملاحظات ساير كانونهاي قدرت هم وجود دارد كه آقاي روحاني بايد آنها را هم لحاظ كند.
مجموعه اينها باعث ميشود شرايط دشواري براي ايشان در انتخابهايي كه بايد در كابينه داشته باشد پيش بيايد. ايشان به هر سمت متمايل شود باعث ميشود صداي طرفهاي ديگر دربيايد. به عنوان مثال اگر چينش كابينهاش به گونهاي باشد كه بخواهد به ٢٤ ميليون راي به خودش لبيك بگويد اين باعث ميشود با آن مراكز و نيروهاي ديگري كه نام بردم مشكل پيدا كند. اگر هم بخواهد اسباب رضايت آنها را فراهم كند خيليها به او خواهند گفت اين ٢٤ ميليوني كه به شما راي دادند چه سهمي خواهند داشت؟
اما مساله خيلي مهمي كه نبايد فراموش كنيم اين است كه واقعا توان قوه مجريه در عالم واقعيت چقدر است؟ چقدر ميتوانيم انتظار داشته باشيم كه مسائل مهم و كلان مملكت را قوه مجريه حل و فصل كند. ما ميدانيم كه نقش و نفوذ قوه مجريه در سامان دادن به خيلي از مسائل اساسي كشور چندان زياد نيست. به عنوان مثال ما ميدانيم يكي از بزرگترين مسائل اقتصادي كشور وجود سيستم اقتصاد ناكارآمد دولتي و فاسدي است كه در كشور حاكم است. چقدر آقاي روحاني يا هر دولت ديگري ميتوانند اقتصاد فاسد ناكارآمد دولتي را اصلاح كنند؟
ميخواهم بگويم صرفنظر از اينكه چه كساني در نهايت براي كابينه دوم انتخاب ميشوند اين مسائل را بايد در نظر بگيريم و نبايد فراموش كنيم همه مسائل كشور در دست قوه مجريه نيست و از اين بابت نبايد دولت آقاي روحاني را با دولتهايي كه در دموكراسيهاي ديگر تشكيل ميشوند، مقايسه كنيم كه در آنها حزبي كه پيروز شده است، ميتواند سياستهاي چهارسال بعد را برنامهريزي كند.
به اين ترتيب معتقدم بايد انتظاراتمان در چينش كابينه را پايين بياوريم و در اين جريان هم محدوديتهاي رييسجمهور را در نظر بگيريم و هم توان واقعي قوه مجريه در ايران را. ممكن است بگوييد پس چطور در ايام انتخابات نميگفتيد كه قوه مجريه توان محدودي دارد اما حالا كه وقت چينش كابينه است از محدوديتهاي رييسجمهور صحبت ميكنيد؟ من هم در پاسخ ميگويم اگر مردم نميآمدند و در انتخابات شركت نميكردند الان آقاي رييسي، رييسجمهور بود و شرايط مانند دوره احمدينژاد به نحوي پيش ميرفت كه ديگر هيچكدام از اين مسائل كه اصلاحطلبان چه سهمي در كابينه داشته باشند، يا اصولگرايان ميانهرو چه سهمي داشته باشند مطرح نبود. اساسا نفس اينكه اين دغدغهها مطرح است به دليل شركت مردم در انتخابات است. اگرنه وقتي احمدينژاد رييسجمهور بود اصلا اين بحثها مطرح نبود و هر كسي را كه او انتخاب ميكرد، عضو كابينه ميشد و دغدغههاي درازمدت در ميان نبود. پس سعي كنيم انتظاراتمان از كابينه دوازدهم را واقعي كنيم.
- باغِ سرمازده!
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
پس از آنکه وعده لغو بالمره تحریمها در روز اجرایی شدن برجام محقق نشد و برخی از مسئولین سازمان انرژی اتمی کشورمان که در عدم انجام تعهدات طرف آمریکایی سخن بر زبان آورده بودند، از سوی رئیس محترم جمهور، بیاطلاع از مسائل معرفی شدند و بعد از آن که برخی از دولتمردان محترم، سخن از دستاورد هیچِ برجام گفتند و مشخص گردید اوضاع آن گونه که معرفی میشود، بر وفق مراد نیست، جناب آقای روحانی مجدداً به صحنه آمده و اعلام کردند که در باغی برای ما باز شده و قرار است درختان این باغ، خیلی زود به ثمر نشسته و میوههای آن در دسترس همگان قرار گیرد و باید صبر کرد تا وقت میوه دادن درختان این باغ فرا رسد. دلسوزان، اقتصاددانان، صنعتگران، بازرگانان، کارگران و ... که از رکود سخن میگفتند، به انحاء مختلف تخطئه شده و به القاب غیرمحترمانه نواخته میشدند تا کسی جرئت نکند که در مقابل موافقان برجام، سخنی بر زبان جاری سازد و بر همین اساس برخی از این مخالفان با تصور این که شاید آن که اشتباه میکند، نه دولتمردان محترم، بلکه خود ایشان هستند که تعجیل میورزند و باید منتظر باشند که از ثمرات و میوههای باغ سرسبزی که در آن گشوده شده، منتفع گردند، زبان در کام گرفتند. صبری که هرچه گذشت نتیجهای جز تقویت باور قبلی یعنی بیثمر بودن برجام به همراه نداشت. اکنون اما با تصویب آنچه به عنوان مادر تحریمها در کنگره آمریکا تصویب شد، مشخص گردید که ظاهراً درختان باغ را سرما زده و شکوفههای آن را ریخته و دیگر امیدی به ثمر دادن این باغ نباید داشت.
برخی مسئولین دولت محترم که امضای وزیر خارجه آمریکا را تضمین قراردادی به این مهمی میدانستند اکنون که با چنین عهدشکنی از جانب آمریکا مواجه شده به ایراد سخنرانی پرداخته و میفرمایند که آمریکا همیشه عهدشکن بوده است و ما هیچگاه به آمریکا اعتماد نداشتهایم و آدمی را در تحلیل و افکار خود حیران و سرگردان میسازند که دولتی که اعتماد به آمریکا نداشته چگونه هیچ تضمین محکمی از طرف مقابل نگرفته و به امضا و سخن وزیر خارجه آمریکا دل خوش کرده و اگر اینان به آمریکا اعتماد داشتند، اوضاع چگونه بود؟ اما نکته جالبتر این که همچنان برخی از دولتمردان محترم، امید دارند که از این باغ سرمازده، محصول و میوه مرغوبی عایدشان شود و ظاهراً در پشت در این باغ، بست نشستهاند! ایشان اعلام میکنند که هنوز که اتفاقی نیفتاده و آنچه تصویب شده، چیزی جز همان تحریمهای موضوعی قبلی نیست و باید منتظر باشیم تا مشخص شود آیا این قانون در مسیر نهایی شدن قرار میگیرد یا خیر! یاللعجب از این همه اعتماد بهنفس! برخی دولتمردان آمریکایی با این توجیه که این تحریمها میتواند باعث برهم خوردن برجام و خروج ایران از این توافق گردد با چنین اقداماتی مخالفت میکنند و برخی از دولتمردان ما سعی در توجیه رفتار آمریکا دارند. باید اینگونه گفت که برادر بزرگوار! آیا اگر به دلیل بدعهدی آمریکا که در خوی استکباری و ذات خبیث این دولت نهادینه شده است، برجام نقض شود، شما که به عنوان سربازان این انقلاب در مذاکرات عمل کردهاید، متهم نقض عهد آمریکا شناخته میشوید که برای هر رفتار آمریکا، عذر و بهانهای میتراشید؟
برجام طفل نارسی است که اگر در ابتدا امید به این بود که بتوان با حمایت و مراقبت، آن را زنده نگه داشت و بزرگ کرد، به واسطه انفعال دولت محترم در برابر بدعهدی طرف مقابل و بیتوجهی به شروط مجلس، شورای عالی امنیت ملی و مقاممعظم رهبری، دیگر امیدی بر آن نیست و مردهای است که برخی با خودفریبی، بر او لباس و تنپوشی پوشانده و تظاهر به شیرخوردن و بزرگ شدن آن مینمایند. نباید خود را فریب داد. سیاست اعتماد به آمریکا هیچگاه جواب نداده است و در آینده نیز جواب نخواهد داد. سخن از مذاکره مجدد و بازنگری در برجام و مسائلی از این قبیل، بیرون رفتن از چاله و افتادن در چاه است و ثمری جز خسران بیشتر نخواهد داشت. دولتی که از گزینههای روی میز سخن میگفت و قائل به گفتوگوی با ایران قبل از تعلیق تمام فعالیتها نبود، زمانی که با بیست هزار سانتریفیوژ و غنیسازی بیست درصد مواجه شد، شروط خود را فراموش کرد و نامه فدایت شوم برای ایران ارسال کرد چرا که فهمید با قلدرمآبی نمیتواند با ایران سخن بگوید. اتفاقاً نگارنده با این جمله کلیدی آقای روحانی که کسی نمیتواند و نباید با ملت ایران با زبان تهدید سخن بگوید، موافقت صددرصدی دارد و معتقد است این جمله را باید همیشه متذکر شویم اما سؤال اساسی این است که چه زمانی کسی به خود جرئت نمیدهد با ایران با زبان تهدید سخن بگوید؟ زمانی که با پرتاب خودکار به سمت مذاکرهکننده آمریکایی یا فرستادن نامه الکترونیک میخواهیم پاسخ رفتار عهدشکنانه دشمن را بدهیم و در مقابل تمام بدعهدیهای دشمن، رفتار درخور و شایستهای را انجام نمیدهیم یا زمانی که با شلیک موشک به مرکز فرماندهی دشمن، پاسخ ترقهبازی او را داده باشیم؟ کلوخانداز را پاداش سنگ است! نباید خود را فریب داد و با ایجاد دوگانههای کاذب دولت با تفنگ و بیتفنگ، جنگطلب و صلحطلب و... از مقابله با دشمن طفره رفت. دولت محترم از کدام ابزار مناسب در قبال رفتار دشمن استفاده کرده است. دادن امتیاز نفتی به شرکت بدعهد کشوری که نقش پلیس بد را در مذاکرات بر عهده گرفته بود و بخشیدن سهم بازار خودروی کشور به کمپانی همین کشوری که جایگاه اصلی و هرسال میزبان تجمع منافقین است، برخورد مناسبی است؟ پاشیدن بذر ناامیدی با گفتن جملاتی چون ایرانیان فقط در پخت آبگوشت مهارت دارند و عدم اعتماد به همین حداقل مهارت و واگذاری امتیاز به کشور و شرکت بیگانه برای طبخ غذا در قطارهای کشورمان و نمونههای بسیار دیگر از دیگر مواردی است که میتوان به آن اشاره کرد. با این حجم واردات کالای مصرفی و بیتوجهی به آنچه به عنوان اقتصاد مقاومتی نامیده شده و باید محور اصلی رفتارهای اقتصادی کشورمان باشد، میتوان به مقابله با تحریم دشمن پرداخت؟
دولت یازدهم در پایان مسیر چهار ساله خود قرار دارد و مقرر است که جناب آقای روحانی که به عنوان منتخب مردم در انتخابات دوره دوازدهم ریاست جمهوری معرفی شده است، کابینه و دولت جدید را تشکیل دهد. به نظر میرسد ادامه مسیر کنونی نتیجهای جز تشدید رفتار گستاخانه آمریکا و طرف غربی را به همراه نخواهد داشت. باید طرحی نو در انداخت و با رفتاری جهادی و انقلابی با دسیسه دشمن مقابله کرد. هرگونه مماشات و کوتاهی در این امر تبعات سنگینی برای کشور و مردم به همراه خواهد داشت. درگیر کردن ملت و دولت به مسائل فرعی و حاشیهای و غفلت از مسائل اصلی اگر توطئه و تلاش دشمن نباشد، قطعاً اقدام غافلان و ناآگاهان است. تلاش دولت دوازدهم باید بر مبنای تولید و اشتغال بر محور اقتصاد مقاومتی باشد. دل بستن به برجام و امید به برجامهای بعدی، سرابی است که دنبال کردن آن، جز خستگی و ناامیدی برای دنبالکننده آن ثمری نخواهد داشت.
- شايسته گزيني يا سهميه سالاري
روزنامه رسالت در ستون سرمقالهاش نوشت:
اگر فرزند هر يک از ما ، به بيماري مهلکي مبتلا شود ، به دنبال بهترين پزشک متخصص مي گرديم و از هرکس پرس و جو ميکنيم تا بهترين را پيداکنيم و معالجه فرزندمان را به او بسپاريم . در انتخاب پزشك ، صلاحيت و شايستگي او براي معالجه فرزندمان را در اولويت قرار ميدهيم نه حزب ، گروه ، قوم ، قبيله ، جنسيت و نژاد اورا . عشق به فرزند سبب مي شود فقط به شايستگي پزشک فکرکنيم و گرايشات حزبي و قبيله اي را رها کنيم . در مورد انتخاب کابينه نيز اگر عشق به وطن ، عشق به مردم و عشق به اسلام داشته باشيم ، و قصدمان نجات کشور باشد ، فقط به توان و کارآمدي و شايستگي وزير فکر مي کنيم نه به حزب و گروه و قبيله و جنسيت و نژاد او . اين روزها هرچه به تاريخ تحليف و معرفي کابينه نزديک مي شويم ، سهميه طلبي برخي از احزاب پر رنگ تر و شايسته طلبي آنها کم رنگ تر مي شود ، تا جايي که برخي از سياسيون ، خجالت و حيا را کنار گذاشته و رسما و علنا به رئيس جمهور مي گويند ما باعث پيروزي شديم ، بايد سهم خود را بگيريم .
اين سهميه را گاه صد در صد و گاه هفتاد يا پنجاه درصد کابينه ذکر مي کنند و گاه تهديد ميکنند که در صورت رعايت نشدن سهميه ، رئيس جمهور را هنگام رأي اعتماد ، يا پس از آن در هنگام کار، با مشکل مواجه خواهند کرد . اين فشارها و تبليغات فرصت طلبانه و انحصارخواهانه ، چنانچه مؤثرواقع شود ، روند صحيح و خردمندانه گزينش و چينش کابينه را دچار اخلال ميکند . دخالت دادن گرايشات خانوادگي ،حزبي ، گروهي ، قومي ، قبيله اي ،فاميلي ، نژادي ، جنسي و منطقه اي سبب مي شود ، شايسته گزيني و شايسته سالاري از صحنه انتخاب ، حذف شود . آنها که درد دين دارند ، درد وطن و درد ملت دارند ، دلسوزانه ، به دنبال شايسته ترين ها هستند تا معضلات مردم حل شود و آنها که درد حزب و گروه و درد قدرت دارند ، به دنبال سهميه اند تا لقمه چرب تري از سفره دولت نصيب شان شود . آقاي رئيس جمهور ، در دوره دوم ، با پشتوانه 24 ميليون رأي ، که بسيار فراتر از سرمايه اجتماعي احزاب است ، بدهکاربه هيچ حزب و گروهي نيست و مي تواند با استقلال ، فقط شايسته گزيني را در دستور کار خود قرار دهد و کابينه اي قوي تر و موفق تراز گذشته داشته باشد . معيارهاي شايستگي چيست ، در منابع معتبر اسلامي و از جمله در فرمان حضرت علي (ع) به مالک اشتر ، در قانون اساسي ، در سخنان حضرت امام (ره) و به ويژه در وصيت نامه حکيمانه امام و در سخنان رهبر عزيزمان ، صدها بار معيارهاي شايستگي کارگزاران نظام اسلامي ، جزء به جزء بيان شده ، و در هيچ يک از آنها عضويت در يک حزب سياسي يا يک قوم وقبيله و جنس ، معيار شايستگي قلمداد نشده . معيارهاي شايستگي ، فراتر از دسته بندي هاي اجتماعي و سياسي است . بايد بر اساس اين معيارها ، شايسته ها را شناسايي و براي مسئوليت ها معرفي و انتخاب کرد . تقوا و پاکدامني و پاکدستي ، کارداني و کارآمدي و پرکاري ،مدير و مدبر بودن ، مردمي بودن ، مردم دوست بودن و مرد م گرا بودن ، شجاعت ، غيرت و روحيه انقلابي داشتن و دشمن شناس بودن ، نمونه هايي از معيارهاي شايستگي مسئولان است .
اگر حجاب قبيله گرايي نباشد ، ديدن و پيدا کردن معيارها وديدن و پيدا کردن مصداق ها دشوار نيست . در روز هاي اول انقلاب ، يافتن مدير شايسته ، بسيار دشوار بود ،عموماً ، متعهد ها متخصص نبودند و متخصص ها متعهد نبودند ، اما امروز پس از 38 سال حيات نظام اسلامي و تربيت شدن مديران بسيار، اين مشکل حل شده و انتخاب وزيران شايسته که هم متعهدند و هم متخصص و باتجربه، کار دشواري نيست .نام صدها مدير برجسته کشور و کارنامه عملکرد آنها پيش روي ماست و اگر هدف ، شايسته گزيني باشد و هواهاي نفساني و قبيله گرايي دخالت نکند ، گزينش هيئت دولت کارآمد از ميان اين مصداق ها کار دشواري نيست .
آنچه کار را دشوار مي کند ، سهميه طلبي احزاب است که نه مبناي شرعي دارد و نه مبناي عقلي و قانوني و مانع اصلي براي شايسته گزيني است . وقتي سهميه گرايي ، جاي شايسته گرايي را مي گيرد ، افرادي وارد کابينه مي شوند که از ، صلاحيت و توانايي لازم براي اداره امور برخوردار نيستند ، هماهنگي داخلي براي پيشبرد برنامه دولت ندارند و لذا موجب شکست برنامه هاي دولت مي شوند . هر حزب سياسي و هر قوم و قبيله و هرنژاد و جنسيت ، اگر دلسوز کشور و ملت باشد ، بايد قبل از آنکه به سهم خود در کابينه فکر کند ،
به سرنوشت ملت خود فکر کند و در جستجوي شايسته هاي ملت باشد . اين شايسته ها ممکن است در قبيله ، گروه و حزب او باشند و ممکن است در قبيله ، گروه و حزب او نباشند . بايد شايسته ها را يافت ، معرفي کرد و راه خدمت را براي آنها گشود . آنها که دلسوز کشورند ، اگر باورکنند که دولت در بيماري مهلک اقتصادي قرار دارد ، در شايسته گزيني همت بيشتري مبذول خواهند نمود . شرايط کنوني دولت شرايط يک بيمار محتضر است که اگر طبيب حاذق انتخاب نشود ، از دست خواهد رفت .اين يک اغراق و بدبيني نيست ، اخبار محرمانه هم نيست . دوست و دشمن مي دانند که دولت ما ، با کار و درآمد ش زندگي نمي کند ، بلکه با فروش سرمايه اش زندگي مي کند .
نفت خام ، سرمايه ملت است . فروش نفت خام و واردات کالا ، و متمرکز شدن هشتاد درصد اقتصاد کشوردر دولت ، و زمينگير شدن بخش خصوصي و تعاوني ، از نظر علم اقتصاد ، حيات و زندگي نيست بلکه مرگ تدريجي است . در اين نوع اقتصاد ، رانت ، فساد ، قاچاق کالا ، رکود ، بيکاري ، تعطيلي کارخانه ها و سقوط ارزش پول ، امري قطعي است واين مفاسد ازدرون دستگاه دولت واز درون نظام اقتصادي دولت نشأت مي گيرد . چگونه ممکن است يک فرد دلسوز با وجود اين همه شواهد ، اين بيماري مزمن و خطرناک و اين ورشکستگي را نفهمد ، يا بفهمد و آن را پنهان کند . اگر باورکنيم که بيماري دولت مهلک و خطرناک است ، به جاي سهم خواهي از دولت ، به دنبال طبيب درد خواهيم بود . خبر دادن از اين وضعيت بحراني ، فقط از سوي منتقدين دولت نيست که بتوان آن را حمل بر انگيزه هاي سياسي کرد و از آن عبور نمود . دوستان و همکاران دولت هم مدت ها است آژير خطر را به صدا درآورده اند تا همه بشنوند و باور کنند و چاره اي بينديشند . نامه سرگشاده چهار وزير به رئيس جمهوردر مورد رسيدن رکود به مرحله بحران ودر مورد اختلافات داخل تيم اقتصادي دولت ، هنوز هم يک سند گويا و معتبر است . بدهکاري 700 هزار ميليارد توماني دولت ، سخن رسمي وزير اقتصاد است . نرخ بيکاري دوازده و نيم در صد را سخنگوي دولت اعلان کرده آنهم با شاخص يک ساعت کار در هفته .
پيش بيني 11 ميليون بيکار در سال 1400 از سوي وزير کشور اعلان شده .
هزينه جاري دولت که پنج برابر هزينه عمراني کشور شده ونسبت به قبل 90 در صد افزايش يافته از گزارشات رسمي دولت به مجلس است .
راکد شدن بيش از 60 در صد ظرفيت توليد کشور را هم رئيس اتاق بازرگاني اعلان کرده . همين موارد ، براي تشخيص ورشکستگي يک دولت کافي است .
آقاي صادق زيبا کلام يکي از نزديک ترين ياران دولت است که در انتخابات 92 و در انتخابات 96 با تمام حيثيت خود از آقاي روحاني دفاع کرده است . او سال گذشته در توضيح وضعيت دولت و اقتصاد کشور گفته است : « آقاي روحاني و تيم اقتصادي ايشان در برخي از دروس مردود شده اند ، رکود همچنان باقي است و عملا اقتصاد کشور در باتلاق رکود گير کرده است و در بخش هايي مانند اشتغال به ويژه اشتغال فارغ التحصيلان دانشگاهي عملا بيکاري ادامه يافته است. اگر اعلام کنيم آمار بيکاري به مراتب بيش از آغاز سال است سخن گزافه اي نگفته ايم » . آقاي زيبا کلام مخالف دولت نيست ، يک روشنفکر حامي دولت است ، ولي با صراحت و با صداي بلند از مردود بودن دولت در اقتصاد و فرو رفتن در باتلاق رکود و افزايش سالانه بيکاري سخن مي گويد .
اگر بيماري خود را و مهلک بودن بيماري را بپذيريم ، دست از سهميه خواهي و سهميه پذيري بر مي داريم و به دنبال پزشك کاردان مي گرديم . اگر باتلاق اقتصادي را باور کنيم ، به دنبال وزير کارآمد خواهيم رفت تا دولت را از باتلاق بيرون بياورد . دولت اگر بپذيرد در اقتصاد مردود شده ، سهميه طلب هاي طلبکار را رها خواهد کرد و به دنبال معلم و متخصص اقتصاد مي رود تا بتواند خطر بحران را رفع کند و حداقل در چهار سال دوم نمره قبولي بگيرد .
انکار بيماري و عادي جلوه دادن وضعيت بحراني از طريق بازي کردن با آمار و ارقام و بازي کردن با عواطف و احساسات مردم ، نه تنها بيماري را علاج نمي کند ، بلکه آن را مزمن و ريشه دار و لاعلاج خواهد کرد . دولت بايد بپذيرد که افزايش فروش نفت خام و افزايش واردات کالا، افتخار نيست ،
علامت زندگي و علامت سلامت اقتصاد هم نيست ، بلکه علامت بيماري و مرگ اقتصاد است . اگر بپذيريم دولت گرفتار بيماري سختي است ، در انتخاب وزير به دنبال طبيب اين درد مي گرديم . اگر بپذيريم دولت ورشکسته است و در خطر سقوط قرار دارد ، بدون سهم طلبي به سراغ کارشناس کاردان خواهيم رفت و وزير کارآمد معرفي خواهيم کرد . کسي که فارغ از شايسته گزيني ، اصرار دارد ، چند وزير از حزب او باشد ، با دولت همان کاري را خواهد کرد که با ليست شوراي شهر و ليست اميد کرد و اعتراض اصلاح طلبان
دلسوز را هم بر انگيخت ،چنين فردي اساسا توجهي به بيماري دولت و بيماري اقتصاد و معضل جامعه ندارد . چنين فردي توجهي به سرنوشت پنج ميليون جوان درس خوانده بيکار ندارد . اگر درد او درد بيمار بود ، بدون ترديد شايسته ترين طبيب ها را انتخاب و معرفي مي کرد ، حتي اگر از قبيله و گروه او نباشند . دولت در اين مقطع که مقطع انتخاب مجدد کابينه است ،
بايد چهارسال گذشته و کابينه يازدهم را نقد کند ، نقاط ضعف و قوت را بيابد و نقاط ضعف را تکرار نکند . بايد بپذيرد که 24 ميليون رأي ، به معناي رضايت ملت از رکود و بيکاري و فساد اقتصادي نيست ، دولت بايد بپذيرد مدل اقتصاد ليبرال سرمايه داري که صندوق بين المللي پول توصيه کرده و وعده ها شو وامهايي هم داده ، راه نجات از باتلاق نيست ، بلکه موجب فرورفتن در باتلاق است .
نظر شما